loading...
سایت جوک و مطالب جالب
ترول بازدید : 266 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)

مردی دلیر و شجاع در راهی می گذشت، دید که اژدهایی خرسی را می بلعد. آن دلیرمرد هم که فریاد خرس مظلوم را بشنید برای رحمت و لطف بدان سو شتافت، ‌خود را به زحمت افکند تا مِهری نماید و دردمند و درمانده ای را نجات دهد.

 ا‍ژدهایی خرس را درمی کشید             شیر مردی رفت و فریادش رسید
شیر مردانند در عالم مدد                   آن زمان کافغان مظلومان رسد
هرکجا دردی،‌ دوا آنجا رود               هرکجا پستی است، ‌آب آنجا رود
آب رحمت بایدت رو پست شو          وانگهان خور خمر رحمت، مست شو

 خلاصه با دلاوری تمام با وجود همه ی خطرات، پا پیش نهاد و خرس را از دهان اژدها نجات داد. خرس وقتی این جوامردی را از وی دید به او انس گرفت و در پی او روان شد. مرد خسته شد و خوابید. خرس کشیک می داد و از او مواظبت می کرد تا اینکه مردی دانا و خیرخواه این وضع را دید، پیش رفت و آن مرد را بیدار کرد و گفت : «ای برادر مر تو را این خرس کیست ؟»
مرد داستان خرس و اژدها را باز گفت. مرد گفت :‌ «بر خرسی منه دل ابل ها.»

دوستی ابله بتر از دشمنی است           او به هر حیله که دانی راندنی است

مرد که غفلت چشم و دلش را بسته بود (شجاعت داشت ولی حکمت نداشت) :

گفت: ‌والله از حسودی گفت این           ورنه خرسی چه نگری این مهربین

 آن مرد پاسخ داد : « فرض کن به تو حسادت می کنم ولی حسادت دانا بهتر از دوستی نادان است.»
شیر مرد : «برو دنبال کارت !»
مرد دانا گفت :‌«کار من همین بوده است، تو دست از خرس بردار تا من یار تو باشم من دلم به حال تو می سوزد، در دلم نور حق تابیده و به من فهمانده که تو را از  دوستی با خرس بازدارم،‌ می دانی که مومن به نور خدا می نگرد.»
هرچه آن مرد دانا گفت در گوش آن شیرمرد فرو نرفت.

این همه گفت و به گوشش در نرفت          بدگمانی مرد را سدّی است زَفت

 شیرمرد چون به آن مرد بدگمان بود که حسودیش می شود، پند او را هم نشنید ، درحالی که به قول سعدی :

مرد باید که گیرد اندر گوش               ور نوشته است پند بر دیوار

حتی دستش را گرفت که با خود ببرد ولی شیرمرد مغرور دستش را رها کرد و گفت : «بیشتر از این در کار من فضولی نکن !»
دانامرد گفت : «من دشمن تو نیستم، دنبالم بیا.»
شیرمرد پاسخ داد : «خوابم می آید.»
دانا مرد گفت : «خوب است در کنار خردمند صاحبدل بخسبی، نه در کنار ابلهی که از جنس تو نیست.»
شیرمرد با خود گفت : «این مرد یا قصد خون ریختن من دارد یا می خواهد مال مرا از دستم درآورد. یا با دوستانش شرط بسته که مرا از این دوست خوب (خرس) محروم کند. بیچاره بر خود خوش بین بود و بر آن مرد دانا بدبین.

آن مسلمان ترک ابله کرد و رفت              زیر لب لاحول گویان باز رفت
شخص خفت و خرس می راندش مگس         وز ستیز آمد مگس زو باز پس

هرچه خرس مگس را می پراند که بر مرد خفته ننشیند سودی نداشت. رفت و سنگ بسیار بزرگی برداشت و بر مگس ها زد که بگریزند.


سنگ روی خفته را خشخاش کرد            این مَثَل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آید یقین                کین او مهر است و مهر اوست کین
عهد او سست است و ویران و ضعیف        گفت  او  زفت  و  وفای  او  نحیف
نفس ِ او میر است و عقل او اسیر          صد هزاران مصحفش خود خورده گیر

ترول بازدید : 281 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)

پائيز بود و سرخپوست ها از رئيس جديد قبيله پرسيدند كه زمستان پيش رو سرد خواهد بود يا نه. از آنجايي كه رئيس جديد از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قديمي سرخپوست ها چيزي نياموخته بود. او با نگاه به آسمان نمي توانست تشخيص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراين براي اينكه جانب احتياط را رعايت كند به افراد قبيله گفت كه زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان بايد هيزم جمع كنند.
چند روز بعد ايده اي به نظرش رسيد. به مركز تلفن رفت و با اداره هواشناسي تماس گرفت و پرسيد: «آيا زمستان امسال سرد خواهد بود؟»
كارشناس هواشناسي پاسخ داد: «به نظر مي رسد اين زمستان واقعاً سرد باشد.»
رئيس جديد به قبيله برگشت و به افرادش گفت كه هيزم بيشتري انبار كنند. يك هفته بعد دوباره از مركز هواشناسي پرسيد: «آيا هنوز فكر مي كنيد كه زمستان سردي پيش رو داريم؟»
كارشناس جواب داد: «بله، زمستان خيلي سردي خواهد بود.»
رئيس دوباره به قبيله برگشت و به افراد قبيله دستور داد كه هر تكه هيزمي كه مي بينند جمع كنند. هفته بعد از آن دوباره از اداره هواشناسي پرسيد: «آيا شما كاملاً مطمئن هستيد كه زمستان امسال خيلي سرد خواهد بود؟»
كارشناس جواب داد: «قطعاً و به نظر مي رسد زمستان امسال يكي از سردترين زمستان هايي باشد كه اين منطقه به خود ديده است.»
رئيس قبيله پرسيد: «شما چطور مي توانيد اين قدر مطمئن باشيد؟»
كارشناس هواشناسي جواب داد: «چون سرخپوست ها ديوانه وار در حال جمع آوري هيزم هستند.»
شرح حكايت
مديران ناكارآمد به دليل نداشتن دانش و تخصص لازم، مغرور بودن و خودخواهي، منفعت طلبي شخصي، انحصارطلبي و فراهم نكردن نظام هاي اطلاعاتي و تصميم گيري مناسب، در بيشتر موارد مرتكب تصميم هاي اشتباه و نابخردانه و شايد هم مغرضانه مي شوند كه هزينه هاي زيادي را به مجموعه تحت مديريت آنان وارد مي كند. اگر تصميم هاي نادرست اين گونه مديران آغازگر چرخه معيوبي نيز باشد در اين صورت اثرات منفي و مخرب اين تصميم ها بيشتر و بيشتر خواهد شد تا حدي كه مي تواند به بحران و يا نابودي سيستم منجر شود.
مثالي از چرخه معيوب كه در واقعيت زياد اتفاق مي افتد از اين قرار است: مديريت سرمايه گذاري را كاهش مي دهد و از منابع مالي برداشت مي كند. مديريت با كاهش يا حذف توسعه كاركنان، توسعه محصولات جديد، تحقيق بازار و ديگر موارد هزينه ها را كاهش مي دهد و سود سهام و حقوق و مزاياي مديران را افزايش مي دهد و بدين صورت از سرمايه برداشت مي كند. نتيجه اين كار كاهش حقوق كاركنان، آموزش كاركنان در پايين ترين سطح، خط توليد روزآمد نشده يا منسوخ و ضعف در شناخت نيازهاي بازار و مشتريان خواهد بود. اين اثرات منفي باعث نارضايتي كاركنان، كاهش تعهد سازماني و افزايش نرخ خروج كاركنان خواهد شد. اين موارد موجب كاهش كيفيت محصولات و خدمات، نارضايتي مشتريان و جذب شدن آنان به سمت رقبا و از دست رفتن سهم بازار خواهد شد. كاهش فروش و سود باعث مي شود كه مديريت براي پرداخت هزينه هاي اوليه و جاري هم، دوباره از سرمايه برداشت كنند و بدين ترتيب چرخه معيوب ادامه مي يابد.

ترول بازدید : 247 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)

مردی از دست روزگار سخت می‌نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست. استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه‌اش پرسید؟ل
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیرقابل تحمل است.
استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت: همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه‌اش پرسید؟
مرد گفت: خوب است و می‌توان تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان سختی‌های زندگی است. شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آن را تعیین می‌کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.

تعداد صفحات : 2

درباره ما
جوک، معما، جوک، تست هوش، مطالب جالب، مطالب خنده دار، مطالب طنز، آخه فک و فامیله که داریم، تا حالا دقت کردی؟، اس ام اس پیامک، سخنان بزرگان، داستان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 111
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 94
  • بازدید امروز : 57
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 325
  • بازدید ماه : 1,497
  • بازدید سال : 7,911
  • بازدید کلی : 212,847