loading...
سایت جوک و مطالب جالب
ترول بازدید : 243 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (0)

جالینوس روزی از راهی می گذشت، دیوانه ای او را دید مدتی به رخسارش نگریست و سپس به او چشمک زد و آستینش را کشید. جالینوس وقتی به پیش یاران و شاگردان خود آمد گفت : «یکی از شما داروی بهبود دیوانگی به من دهد.» یکی از آنان گفت : «ای دانای هنرمند داروی دیوانگی به چه کارت آیدت ؟»

جالینوس پاسخ داد : «امروز آمده دیوانه ای به رخسارم نگریست و خندید و آستینم را کشید. او از من خوشش آمده بود.»
شاگرد گفت : «این چه ربطی به دیوانگی  تو دارد ؟»
جالینوس گفت :


گر ندیدی جنس خود کی آمدی             کی به غیر جنس، خود را بر زدی
چون دوکس باهم زید بی هیچ شک          در میانشان هست قدر مشترک

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
جوک، معما، جوک، تست هوش، مطالب جالب، مطالب خنده دار، مطالب طنز، آخه فک و فامیله که داریم، تا حالا دقت کردی؟، اس ام اس پیامک، سخنان بزرگان، داستان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 111
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 94
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 292
  • بازدید ماه : 1,464
  • بازدید سال : 7,878
  • بازدید کلی : 212,814